خاطرات مشترک

ساخت وبلاگ

نامه ی سی و ششم

یادبانِ روزهای خوب !
آیا آن گلدانِ کوچکِ سفالِ لعاب خورده ی آبی که از لالجین خریدیم -و چه سفری بود واقعاً- و آن گُلِ بسیار نادرِ پُر خاری که من از آن سوی قلّه ی توچال برایت آورده بودم و شباهت هایی به خود من داشت -با آن زخم زبان هایی که گه گاه می زنم- به یادت هست ؟
گلدان ، یک روز ، به ناگهان شکست
و گل ها که خشکِ خشک شده بودند ، مثل غُبار پراکنده شدند و از میان رفتند .
چه عیب دارد ؟
مگر خاطره ی یک گلدانِ سفالِ آبیِ لالجین با گُلی نادر و پُر خار ، به قدرِ خودِ آن گل و گلدان ، دوست داشتنی نیست ؟
تازه ، گمان می کنم که گُلِ خاطره ، خار هم ندارد ، همان گونه که گلدانِ خاطره ، ناشکستنی ست .
عزیز من !
بیا خاطرات مشترکمان را هرگز به دست باد نسپریم !

«برشی از چهل نامه ی کوتاه به همسرم از نادر ابراهیمی»

 

My20 Group...
ما را در سایت My20 Group دنبال می کنید

برچسب : خاطرات مشترک,خاطرات مشترک دهه شصتی ها,خاطرات مشترک بچگی, نویسنده : my20o بازدید : 230 تاريخ : دوشنبه 24 آبان 1395 ساعت: 8:44