شروعی دوباره

ساخت وبلاگ

جرئت نداشتم ببوسمش .
(. . .)شب ، برای شام به داروخانه رفتم ، شام من یه مشت دارو بود . درد داشتم ، رنج می کشیدم ، گویی چیزی از وجودم کم شده بود ، انگار یک دست یا پایم را قطع کرده بودند . تأثری نگفتنی . نمی فهمیدم چه بر سرم آمده . یادم می آید روی دستمال کاغذی شکل دو اندام کشیدم . اندام سمت چپ او بود ، اندام او از رو به رو ، ماتیلدی که می آمد ؛ و شکل سمت راست اندام او از پشت ، ماتیلدی که می رفت . می کوشیدم جای دقیق خال هایش را به یاد بیاورم . وقتی فروشنده نزدیک شد و این نقطه های ریز را دید از من پرسید متخصص طب سوزنی هستم . نمی دانستم چه بر سرم آمده ، اما به هر حال می دانستم هر چه هست فاجعه است ! به هر حال چند روزی خودم بودم . نه بیش تر ، نه کم تر ، خودِ خودم . وقتی با او بودم احساس می کردم آدم خوبی هستم. . . حتی ساده تر از خوب بودن . انگار تا پیش از آن نمی دانستم می توانم آدم خوبی باشم . آن زن را دوست داشتم . آن ماتیلد لعنتی را . زنگ صدایش را ، روح و جانش را ، خنده هایش را ، شیوه ی نگاهش را به زندگی ، یک جور پوچیِ آدم هایی که زیاد این سو و آن سو می روند . خنده هایش را دوست داشتم ، کنجکاوی اش ، سادگی اش ، ستون فقراتش ، کفل های کمی برجسته اش ، سکوت هایش ، نرمی اش و. . . همه چیز دیگرش . همه. . . همه را .دعا کردم دیگر نتواند بدون من زندگی کند .(. . .)


«بخشی از من او را دوست داشتم از آنا گاوالدا»

My20 Group...
ما را در سایت My20 Group دنبال می کنید

برچسب : شروعی دوباره,شروعی دوباره به انگلیسی,شروعی دوباره برای زندگی,شروعي دوباره,شروعی دوباره شعر,شروعی دوباره برای کنکور,شروعی دوباره با نگرشی جدید,شروعی دوباره با نگرش جدید,شروعی دوباره رهرو,شروعی دوباره در زندگی, نویسنده : my20o بازدید : 211 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 13:22