«حسادت»اين نسيم سحریاين در آميخته با بوی خوش گيسوی تورقص رقصان ز سر کوی تومی آمد با جلوه گریعطر خوشبوی تو را می آورددل مردم می بردخلق را مجنون می کردگر نسيم سحری مردی بودبی گمان دشنه ی من قلبش راغرقه در خون می کرد «حمید مصدق» موضوعات مرتبط: شعر ، دل نوشته و سخنانبرچسبها: شعر , حمید مصدق , شعر حسادت , تصویر پنجره , تصویر عاشقانه,حسادت ...ادامه مطلب